روانشناسی تربیتی
امروزه آموزش با شیوه های نوینی ارائه میشود و یکی از این شیوه ها آموزش مجازی میباشد که از جهات مختلفی همچون صرفه جویی در زمان و مکان به صرفه میباشد.نخستین گام در راستای آموزش مجازی را میتوان فرهنگ سازی ،ایجاد اعتماد و باور مردم نسبت به کیفیت بالای آموزش و مدرک آن عنوان کرد. این مرکز با بیش از ۱۰۰ مدرس و اعضای هیئت علمی دانشگاه قرارداد همکاری در جهت تدوین محتوا اعم از جزوات درسی ، امکانات مولتی مدیا و همچنین ضبط فیلم های آموزشی نموده است .
در حال حاضر مرکز پارس با اخذ مجوزهای لازم اقدام به آماده سازی بیش از 4۰۰ دوره ی آموزشی در شاخه های مختلف علمی نموده است. یکی از این دوره ها ، دوره آموزشی روانشناسی تربیتی یک دوره آموزشی بسیار کاربردی و علمی زیر گروه شاخه روانشناسی در مرکز آموزش مجازی پارس می باشد.
1-تعریف روانشناسی:
درسال 1994، دایرة المعارف روانشناسی آن را،علم رفتار وفرایندهای هشیار وناهشیار ذهن موجود زنده نامید. اما روانشناسی یکی از شاخه های علوم تجربی است وتعاریف گوناگون داردکه سرچشمه گوناگونی آنها به دوعامل اصلی گذر زمان وپیشرفت دانش از یکسو وزاویه نگاه نویسنده ویازسوی دیگر دلالت دارد. از نظر رفتارگراها : آنها روانشناسی راعلم مطالعه رفتار آشکار می دانند. اما روانکاوان:عقیده دارند که روانشناسی علم مطالعه ذهن هوشیار وناهوشیار می باشد.
اما روانشناسی بنام مک کاش نیزروانشناسی را،علم روح نامید. اما چون روانشناسی از علوم تجربی است این نظر وی رد شد وعلم آن را علم ذهن ورفتار تعریف کرد. و در سال1987فرهنگ VABESTERذهن نامیده شد (رجوع شود به روانشناسی عمومی،انتشارات پیام نور)
بیشتر روانشناسان تعریف زیر را برای روانشناسی پذیرفته اند:
روانشناسی،دانش بررسی رفتار و فرایندهای روانی است.با وجود این،تعریفی که مورد قبول همه روانشناسان باشد وجود ندارد.موضوع علم روانشناسی،همانطور که قبلا هم اشاره شد،در حقیقت مجموعه رفتارهای آشکار و مشهود و یا اندیشه ها و احساس های پنهان است. باید توجه کرد که رفتار در هر موجود زنده،تقریبا تنها وسیله نمایانی است که ما را به کنه و ماهیت حالت های روانی او رهنمون می سازد و به مصداق ضرب المثل فارسی، که می گوید: «از کوزه همان برون تراود که در اوست»؛رفتار نیز در واقع اثر و نشان و یا مسیری است که ما را با جریان های روانی فرد آشنا می سازد.
هدف های روانشناسی
روان شناسی در زمینه های گوناگون، مانند چگونگی ادراک،پیش بینی رفتار دیگران،دگرگونی های رفتار، آشنایی با شیوه های حل مسئله ،ترمیم آسیب های روانی و حل دشواری های زندگی،ما را یاری می دهد؛تا با رفع نیازها و کمبود ها، راه برای خوشبختی و شکوفایی انسان ها گشوده شود.به این ترتیب،هدف های مهم روانشناسی عبارت اند از:
• توصیف و سنجش رفتارها،که درشرایط گوناگون جلوه گر می شوند.
• توضیح علت های رفتار و نتیجه گیری منطقی از چگونگی آن،برای پی بردن به واقعیت ها
• پیش بینی نتایج رفتارها بر اساس اطلاعات موجود از عملکردهای گذشته
• مهار یا کنترل رفتارها،برای تسلط بر امور و دست یابی به موفقیت در کارها
• حل دشواری های رفتاری در زندگی فردی و اجتماعی
رسیدن به این هدف ها، موضوع رشته های گوناگون علم روان شناسی است.(رجوع شود به روانشناسی عمومی،انتشارات آموزش و پرورش)
2-تاریخچه روانشناسی
گرچه یافته های روان شناسی با روش علمی،بیش از 130 سال سابقه ندارد،ولی توجه به موضوعات این رشته،از گذشته های بسیار دور مطرح بوده است.
انسان های ابتدایی با توجه به خواب و رویاها،تصور می کردند در درون آن ها موجودی نامرئی وجود دارد که هنگام خواب از بدن جدا می شود و کارهایی را انجام می دهد.به این دلیل آنان خود را متشکل از دو جز جان دار و بی جان می دانستند و عوامل طبیعی را نیز جان دار و بی جان می پنداشتند و بین عوامل طبیعی و موجود نامرئی درون خود،رابطه برقرار می کردند.
از نظر آنان،برخی عوامل طبیعی جان دار عبارت بوده اند از:رعد و برق،طوفان،سیل،زلزله،بیماری،طلوع و غروب،خسوف و کسوف،خورشید و ستارگان.انسان های ابتدایی این گونه عوامل طبیعی را در ایجاد تصورات خیر و شر(سعد و نحس)،یا شاد و ناشاد موثر می دانستند و از راه نذر و قربانی می خواستند این ارواح را،درباره موجود نامرئی درون خود تسکین دهند و نظر مساعد ارواح طیّبه یا خبیثه را جلب کنند.
این نوع تصورات که به «جان دار پنداری ابتدایی »معروف است،قبل از ظهور ادیان یکتا پرستی در برخی از جوامع وجود داشته و حتی موجبات پرستش خدایان گوناگون می شده است.
یونانیان باستان،قبل از ظهور ادیان یکتا پرستی در برخی از جوامع وجود داشته و حتی موجبات پرستش خدایان گوناگون می شده است.بونانیان باستان،قبل از میلاد مسیح عقیده داشتند که روان یا دم زندگی همیشه زنده و پایدار است و این بدن است که نابود می شود.تن هم چون قفسی است که روان برای مدتی کوتاه در آن زندگی می کند.
شاخص ترین دانشمندان یونان باستان که درباره ی روان شناسی اظهار نظر کرده اند عبارت اند از:سقراط،بقراط،افلاطون و ارسطو اینان در زمینه روان و نفس در زندگی آدمی مطالب گسترده ای بیان کرده اند.
ادیان گوناگون بر اساس ضوابط و اصول خود،افراد را به رفتارهای خاصی تشویق می کنند.اما با توجه به آن که در حال حاضر بالغ بر سه میلیارد نفر مسیحی و مسلمان در جهان وجود دارند،مطالب مختصری از شیوه های رفتاری این دو دین ارائه می شود.
روان شناسی و انسان از دیدگاه مسیحیت: از نظر پیشوایان آیین مسیحیت،بدن امیال لذت طلبانه دارد،ولی روح مایل به تعالی معنوی است.آدمی می تواند به یاری نیروی اراده،بر طبیعت پست بدنی خویش چیره شود.سرنوشت انسان متوجه رفتار اوست.هر فرد شخصیتی جداگانه دارد و هیچ دو فردی شبیه هم نیستند.ذهن آدمی از نیرو هایی مانند حافظه،تخیل،احساس،اراده و عقل تشکیل یافته است،که به طور کلی،سازمان روانی او را می سازند.رفتار فرد تحت اختیار و اراده ی خود اوست.بنابراین، انسان باید به عواقب رفتار خود تن در دهد و مسئول آن باشد.
روان شناسی و انسان از دیدگاه اسلام:در اسلام،انسان دارای دو بعد جسمی و روانی است.بخش بدنی او از خاک آفریده شده و سپس خداوند از روح خود در آن دمیده است.روح امری الهی و دارای توانمندی های گوناگون است. دانشمندان اسلامی به جای پرداختن به اصل و چگونگی روح،به بررسی مفهوم نفس پرداخته اند. «نفس»،عامل حیات است و با وجود مادی انسان ارتباط دارد.در قرآن،نفس درجات گوناگونی دارد.انسان ها یکسان آفریده نشده اند و دارای تفاوت های فردی فراوانی هستند. خداوند هیچکس را بیش از توانایی اش مکلَف نمی سازد. خداوند سرنوشت هر قوم یا گروهی را که خودشان خواستار ایجاد دگرگونی در آن باشند تغییر می دهد.
از دیدگاه اسلام نفس صورت و کمال بدن است و مادی نیست.رفتار انسان به چگونگی پیوندها و ارتباط هایی مربوط است که بین تن و روان حاصل می شود.بسیاری از دانشمندان اسلامی از جمله ابن سینا و امام محمد غزالی،نظرات بسیار دقیق و مبسوطی در زمینه رفتار آدمی و روان شناسی مطرح کرده اند.
روان شناسی در دوره رونسانس : روان شناسی قبل از 1879 جزو فلسفه بود و به صورت نظری و ذهنی بررسی می شد و کم تر به تجربه و تاثیر ویژگی های زیستی (فیزیولوژیک)اندام های درونی توجه می کرد.از قرن شانزدهم میلادی به بعد،به تدریج ایده های نوینی برای مطالعات علمی و از جمله روان شناسی؛مانند عقاید فرانسیس بیکن،رنه دکارت و جان لاک پایه ریزی شد.
در سال 1834،وبر دانشمند فیزیولوژیست آلمانی،قوانین گوناگونی را درباره احساس و ادراک و از جمله اصطلاح «حداقل اختلاف محسوس» یا «آستانه حسی » مطرح کرد.
در سال 1860،فخنر دیگر دانشمند فیزیک دان آلمانی، به اندازه گیری میزان احساس و شدت احساس ها پرداخت.در سال 1879 ویلهلم وونت نخستین آزمایشگاه روان شناسی را در دانشگاه آلمانی لایپزیک دایر نمود و روان شناسی را هم چون علمی مستقل و تجربی مورد بررسی قرار داد.وونت و همکارانش وسایل و دستگاه های اندازه گیری خاصی را،تهیه و روش های نوینی را برای سنجش رفتار به کار گرفتند.آنان مانند یک شیمی دان به تجزیه و تحلیل پدیده های روانی پرداختند.
روش وونت در مطالعه ی رفتار،به نام «روش تجربی درون نگری » مشهور بود.شاگردان وونت که بیش تر آمریکایی،انگلیسی و فرانسوی بودند پس از پایان دوره ی آزمایشگاه لایپزیک به وطن خود بازگشتند و به تاسیس آزمایشگاه های روان شناسی پرداختند.
امروزه روان شناسی،همانند دیگر علوم تجربی،به آزمایش و سنجش محرک می پردازد و پاسخ و عوامل موثر در ایجاد رفتار را بررسی می کند و از این راه،اصول و قوانین زیادی درباره ی رفتار،که در علوم انسانی و تعلیم و تربیت تاثیر چشم گیری داشته اند،به دست آورده است.
زمینه های موثر،در ایجاد رفتار
روان شناسان معتقدند که علاوه بر محرک و انگیزه، زمینه ها و عوامل مختلف دیگری در ایجاد رفتار ،موثرند و مهم ترین آنها بدین قرارند:
افسانه ها: افسانه ها و داستان های قومی،ملی و فرهنگی به طور غیر مستقیم واقعیت هایی را درباره سرشت و رفتار آدمیان بیان می کنند؛از جمله ضحاک ماردوش،قصه های حسن کچل،رستم و اسفندیار ،داستان حسین کرد و مانند این ها.شخصیت بیش تر این افسانه ها تخیلی و یا جعلی و گاه سیاسی_اجتماعی و مبالغه آمیز است و بیش تر،بیانگر احساس نویسندگان آن ها هستند. ولی ذهن شنونده را درباره رفتار آدمی شکل می دهند.این گونه افسانه ها بیش تر برای کودکان کار سازند.
ادبیات و تاریخ:ادبیات و تاریخ نیز به طور مستقیم و غیرمستقیم،در ذهن دیدگاه هایی مبنی بر درست کاری،امانت،صداقت،شجاعت یا تزویر،خیانت،خباثت،بدجنسی و مانند آن ها ایجاد می کنند و موجب می شوند که ما افراد یا گروه هایی را،خوب یا بد و دارای ویژگی های رفتاری خاص تصور کنیم.
حکم های کلی:حکم های کلی عبارت هایی هستند که از داشتن صفتی یا رفتار و کرداری در یک فرد خبر می دهند.اغلب این حکم ها،حاصل دلایل اندک اند و یا به دلیل موقعیت خاص و یا بر اثر سلیقه های افراد شکل گرفته اند و در فرهنگ های گوناگون به وجود آمده اند.این حکم ها با تفاوت های زیادی که دارند،چگونگی تفسیر رفتار دیگران را به ما القا می کنند.مثل اینکه بگویند:«قد بلندها،احمق اند.»،«کوتوله ها،بدجنس اند.»،«آدم های چاق مهربان اند» و یا برخی برچسب ها و حکم های کلی دیگر که هیچ یک مبنا و اساس علمی ندارند.
ضرب المثل ها:ضرب المثل ها جمله های نغز کوتاه و پرمعنایی هستند که بخش مهمی از هر زبان و فرهنگی را تشکیل می دهند و با صراحت،رفتار و کرداری را در افراد آدمی القا می کنند.مانند:«کار نیکو کردن از پر کردن است» یا «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو».اما گاهی ضرب المثل ها متناقض یکدیگرند،مانند «دوری و دوستی» و «از دل برود هر آن که از دیده برفت»
تجربه های شخصی:تجربه ی شخصی نیز،یکی دیگر از عوامل قضاوت و اظهار نظر درباره ی رفتار دیگران یا خودمان به شمار می آید که به درک و فهم ما شکل می دهد.اما باید توجه داشت که تجربه های شخصی هنگامی ارزشمند و قابل اعتمادند که تجربه کننده،شرایط لازم را برای اجرا و نتیجه گیری درست داشته باشد،وگرنه یک تجربه بی مایه و بی پایه موجب گمراهی و سردرگمی می شود.
هنجار اجتماعی:هنجار اجتماعی یا عقل سلیم،یکی دیگر از زمینه های موثر در ایجاد رفتار درست است و با عقاید عمومی،ضابطه های متداول و شیوه های رفتاری افرد یک جامعه شکل می گیرد.این هنجار «احساس مشترک» نیز نامیده می شود.داشتن رفتار بر اساس عقل سلیم (هنجارهای اجتماعی)،تا حد زیادی موجب تعادل و سازگاری روانی می شود.اغلب مردم،اطلاعات انسان شناسی و رفتار شناسی خود را آگاهانه یا ناآگاهانه از این منبع به دست می آورند.نباید از نظر دور داشت که هر جامعه ای دارای هنجار اجتماعی خاص خود است که امکان دارد با هنجار اجتماعی یا عقل سلیم جامعه ی دیگر متفاوت و حتی متناقض باشد.البته،هرکس می کوشد رفتارش را با هنجارهای جامعه ی خود متعادل و هم نوا سازد تا مورد احترام و پذیرش مردم جامعه واقع شود.
یافته های علمی:امروزه،معتبرترین و مهم ترین اطلاعات درباره ی رفتار انسان،حیوان و نبات،آن هایی هستند که با روش علمی و کوشش دانشمندان برای اثبات واقعیت ها و پدیده های طبیعی،به دست آیند.
یافته های علمی،نارسایی و کاستی های دیگر عوامل زمینه ساز در ایجاد رفتار را ندارند،بلکه دارای قاطعیت و جامعیت اند.یافته های علمی،از مشارکت جدی پژوهشگران و جمع بندی تجربه های علمی آنان به دست می آیند.این تجربه ها،در نتیجه ی رعایت اصول علمی و سنجش دقیق حاصل شده اند.پیش از این،به چگونگی و مراحل یک تجربه علمی اشاره شد.
روان شناسی در انگلستان
روان شناسی انگلیسی بیش تر داروینی است و از کشفیات وی کمک می گیرد و در جهت مطالعه ی غریزه و نقش آن در یادگیری پیش می رود.انگلیسی ها آمار و ریاضیات را وارد روان شناسی می کنند.
مثلا این که آیا هوش و توانایی های ذهنی از یک عامل نشأت می گیرند یا خیر در کشور انگلستان مطرح شده است.
اولین کسی که نظریه دو عاملی (عامل برانگیزنده و عامل حمایتی) را عنوان کرد اسپیر من انگلیسی بود.
روان شناسی در روسیه
روان شناسان روس بر فعالیت ها و یافته های پاولف استناد کردند. وی فیزیولوژیست بود و فرایند شرطی شدن عکس العمل ها را مورد مطالعه قرار داد.عکس العمل یا بازتاب ها، رفتار های فطری و غیر اکتسابی هستند و هنگام تولد وجود دارند.
پاولف نشان داد که این بازتاب ها را هم می توان آموخت. اوبه سگ های آزمایشگاهی یاد داد که در مقابل صدای زنگ نیز بزاق ترشح کنند.
روان شناسی دراتریش
در اتریش، زیگموندفروید و عده ی دیگری از پزشکان آن دوره، به روان شناسی بالینی و معالجه ی روان رنجور ها روی آوردند. روان رنجور ها از انواع معضلات رنج می برند، فلج دست و پا بی حسی بینایی تیره و تار و گیجی.
فروید، با عنوان کردن مفاهیم هشیاری، نیمه هشیاری و نا هشیاری، روان شناسی را در جهت خاصی سوق داد. وی معتقد بود که ممکن است ما به چیزی فکر کنیم، بدون آن که خودمان بدانیم، یا کسی را دوست داشته باشیم و در عین حال از او متنفر باشیم. او عمر طولانی داشت و با وجود آن که جر و بحث های زیادی بر سر نظریاتش به وجود آمد، اما سر سخت ترین مخالفان وی نیز نمی توانند انکار کنند که او یکی از دانشمندان بسیار بزرگ عصر ما بوده است
روانشناسی در ایران
روان شناسی ایران، از قرن ها پیش با عنوان علم النفس یا اخلاق، مورد توجه دانشمندان بوده است.
اما روان شناسی جدید در ایران، با انتشار کتاب های دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمد باقر هوشیار در سال 1317 با عنواین علم النفس یا روان شناسی از لحاظ تربیت و سنجش هوش یا روان شناسی علمی آغاز شده است.
اما شکوفایی واقعی این علم در کشورمان، در دهه ی 40 صورت گرفته است. در این سال ها بود که روان شناسی به عنوان یک رشته ی مستقل دایر شد و ترجمه ی کتاب اصول روان شناسی به وسیله دکتر محمود صناعی رونق خاصی به آن بخشید.امروزه نیز در کلیه سطوح و دانشگاه ها تدریس می گردد.
3-رشته های روانشناسی
روان شناسی با عمر تجربی و علمی محدود خود،در شناخت زمینه های گوناگون رفتار و کردار فردی و گروهی دستاوردهای زیادی داشته است.این یافته ها،زیر عنوان رشته های گوناگون روان شناسی مورد توجه و بهره گیری مربیان،درمانگران و قشرهای گوناگون مردم قرار دارند.در این جا از میان رشته های گوناگون روان شناسی،به معرفی چند رشته ی رایج آن اشاره می شود:
1-روان شناسی کودک:این شاخه از روان شناسی،رفتار کودک را از مرحله ی جنینی تا آغاز دوره ی بلوغ و نوجوانی بررسی می کند و به رشد و تحول بدنی،عاطفی،اجتماعی،اخلاقی و عقلی کودکان می پردازد.
2-روان شناسی نوجوانی:این رشته به رشد بدنی و ساختمان روانی افرادی می پردازد که در دوره ی نوجوانی(13-18سالگی) به سر می برند.این رشته از روان شناسی نیز رشد بدنی،روانی،اجتماعی،عاطفی و اخلاقی نوجوانام را بررسی می کند. به ناتوانی ها و کاستی های تجربی و توانمندی های بدنی و روانی آنان توجه می کند و راه اصلاح و درمان آن ها را مطرح می نماید.
3-روان شناسی اجتماعی:این رشته،درباره ی ویژگی های روانی گروه ها و سازمان های اجتماعی از جنبه های گوناگون،بحث می کند و اثر متقابل فرد بر جامعه و یا جامعه بر فرد را بررسی می نماید و چگونگی پیدایش دسته های اجتماعی را،که محصول رفتار جامعه ی بشری است،مطالعه می کند.
4-روان شناسی پرورشی:این رشته،کوشش می کند اصول و قوانین روان شناسی را در آموزش و پرورش به کار برد.در این رشته،به هدف های تربیتی از دیدگاه های گوناگون،علل تفاوت ها و نقش عوامل ارثی و محیطی در تربیت افراد و چگونگی یادگیری،اندیشیدن و سنجش آن ها توجه می شود.روان شناسی پرورشی،از نظر ایجاد انضباط و عادت های پسندیده در کودکان و نوجوانان برای مربیان و والدین بسیار کارساز است.
5-روان شناسی بالینی:این رشته از روان شناسی به مطالعه ی سازمان ادراکی،هیجانی،ارادی و بدنی افراد می پردازد؛و در این باره،از اعمال افراد نا به هنجار و نتیجه آزمایش های خود با آنان بهره می گیرد.
6-روان شناسی شخصیت:این رشته از روان شناسی به مطالعه ی سازمان ادراکی،هیجانی،ارادی و بدنی افراد می پردازد و به چگونگی سازگاری فرد با خود و محیط توجه دارد.این رشته،با روان شناسی بالینی و مرضی و اجتماعی بستگی نزدیک دارد.
7-روان شناسی صنعتی:این رشته،به موضوعات مربوط به سازگاری فرد با کار،انطباق خصوصیات کاری با افراد،نحوه ی انتخاب افراد برای مشاغل،گروه های کاری در صنعت،دیدگاه های مردم درباره ی چگونگی مصنوعات و مانند آن ها،می پردازد.
باید اضافه کرد که امروزه،رشته های تخصصی روان شناسی رو به گسترش اند.از جمله روان شناسی یادگیری،روان شناسی تبلیغات،روان شناسی تجربی،روان شناسی فیزیولوژیک،روان شناسی پیری،روان شناسی انگیزه ها و هیجان ها،روان شناسی مرضی،روان شناسی کودکان استثنایی،روان شناسی حیوانی،روان شناسی مشاوره و ...
4-مکتب های روانشناسی
وقتی از مکتب های روانشناسی صحبت می شود،منظور الگوهای فکری خاصی است که رفتار آدمی را با مفهوم و برداشت خاصی در نظر می گیرند.
مکتب های مهم روانشناسی عبارتند از :
ساخت گرایی:
این مکتب ،که ویلهلم وونت آلمانی آن را پایه ریزی کرده است،سعی می کند شعور یا آگاهی را با تجزیه ان عناصر منعدد،مثل احساس ،ادراک و هیجان.... نعریف کند.بنابراین ،می توان گفت که این الگوی فکری درباره عناصر بسیار ساده فرد تحقیق می کند تا روان او را بشناسد.ارزش مکتب ساخت گرایی در این است که از فلسفه جدا شد،سعی کرد آگاهی را وارد آزمایشگاه کند،عناصر مختلف آن را مورد مطالعه قرار دهد،سعی کرد آگاهی را وارد آزمایشگاه کند،عناصر مختلف آن را مورد مطالعه قرار دهد،آن را اندازه بگیرد و بدین وسیله روانشناسی علمی را پایه ریزی کند.در این مکتب،برای شناسایی عناصر تشکیل دهنده اگاهی ، از روش درون نگری استفاده می شد .
کنش گرایی:
ادوارد تیچنر، یکی از شاگردان وونت ، به آمریکا مهاجرت می کند و مکتب ساخت گرایی را با خود به همراه می برد.کارهای تیچنر،ویلیام جیمز را تحت تاثیر قرار می دهد.ویلیام جیمز به آلمان می رود و در حلقه شاگردان وونت قرار می گیرد.او،پس از بازگشت به امریکا،مکتب کنش گرایی را پی می ریزد.این مکتب سعی می کند عملکردهای هوشیاری را مورد عملی مورد مطالعه قرار گیرد.
گشتالت گرایی:
از دیدگاه گشتالت گرایی ،روان یا ذهن انسان قابل تجزیه نیست.ذهن انسان باید به صورت یک کل در نظر گرفته شود،زیرا کل ،همیشه چیزی اضافه بر اجزای تشکیل دهنده خود دارد.تغیر در یک قسمت از کل می تواند روند واقعیت را بطور کلی تغییر دهد.گشتالت گرایان نیز،مثل محفققان قبلی، ادراک و بافت آن و همچنین حل مساله و مفهوم بینش را مورد مطالعه قرار می دهند.این مکتب را کهلر،کافکا و ورتهایمر آلمانی پایه ریزی می کنند.امروزه ،مکتب های ساخت گرایی و کنش گرایی ،جزء مکتبهای روانشناسی جدید به حساب نمی آید اما مکتب گشتالت گرایی هنوز به قوت خود باقی است و مخصوصا در روان درمانی و روانشناسی اجتماعی جایگاه ویژه دارد.
روان کاوی:
هرچند افراد دیگری در به وجود آمدن مکتب روان کاوی نقش داشته اند ،فروید پدر این مکتب به حساب می اید .فروید و سایر هم مکتب های او تلاش کرده اند تا رشد انسان را براساس رویدادهایی که در دوران کودکی برای او اتفاق افتاده است تحلیل کرده اند تا رشد انسان را بر اساس رویدادهای که در دوران کودکی برای او اتفاق افتاده است تحلیل کنند.طبق این مکتب فانسان به طور تصادفی و ارادی عمل نمی کند بلکه بر اساس انگیزشهای درونی ، آرزوهای سزکوب شده یا ناآگاه عمل می کند.بنابراین ،هر رفتاری که از انسان سر می زند جبری است.فروید،برای دترس به ناآگاه انسان،ابتدا روش هیپتونیسم را پیش می گیرد ،بعد به تداعی آزاد و تعبیر خواب روی می اورد.در این روش ،درمانگر ، به بیمار کمک می کند تا به اعماق ذهن خود پی ببرد و علت رفتارهای خود را بداند.امروزه مکتب روان کاوی، نسیت به زمان فروید فرشد زیادی کرده است .بسیاری از محققان اندیشه های فروید را مورد انتقاد داده گاهی آنها را رد کرده اند .در هر صورت ،کمتر زمینه ای وجود دارد که روانکاوی در آن نفوذ نکرده باشد.
انسان گرایی:
این مکتب،برخلاف روان کاوی،قبول ندارد که رفتار انسان بطور جبری،بدون اراده او و از طریق نیروهای ناهشیار،یعنی امیال و ارزوهای سرکوب شده دوران کودکی ،هدایت می شود.براساس این مکتب ،انسان می تواند بر سرنوشت خود اثر بگذارد یا حتی آن را کنترل کند.چون انسان آزاد است ،پس می تواند زندگی ،خوشبختی و بذبختی خود را بطور آزاد و با ارده خود تعیین کند.طبق دیدگاه انسان گرایی ،عمده ترین عاملی که فرد را به حرکت وا می دارد نگرشی است که او به خود و دنیای اطراف خود دارد.انسان گرایان هر نوع جبرگرایی را،به صورت های روانی ،زیستی، اجتماعی و اقتصادی آن را رد می کنند.
رفتار گرایی
رفتار گرایی معتقد است که فرد که فرد در برابر محیط خود واکنش می دهد نه به این که ،به گفته روان کاوان ، از دورن برانگیخته می شود یا ،به گفته انسان گرایان،بر اساس اراده و اختیار خود عمل می کند.پاولف ،واتسون و اسکینر رفتار را پاسخ به یک محرک در نظر می گیرند.رفتار گرایان می خواهند ذهنیت را از مشاهده علمی رفتار حذف کنند.آنها تغییرات محیز و پاسخ ارگانیسم را در نطر می گیرند .در درون این مکتب ، نقطه نظرهای زیادی وجود دارد.مثلا ،در شرطی شدن کلاسیک ،روی بازتاب و در شرطی شذن عامل ،یرون تفویت تاکید می شود.رفتار گرایان تندور انسان را به صورت یک ماشین در نظر می گیرند که تحت استیلای دنیای بیرون است.روان شناسی امروزی ،یعنی مطالعه عینی رفتار، رفتار گرایی ،انسان گرایی و روان کاوی ،سه محور بزرگ روان شناسی معاصر را ، به صورتی که امروزه در دانشگاهها تدریس می شود،تشکیل می دهند.
شناخت گرایی
این مکتب انسان را به صورت ماشین یا موجودی که بطور جبری تحت استیلای رویدادهای درونی یا بیرونی است،در نظر نمیگیرد .ژان پیاژه این شیوه را برای مطالعه این شیوه را برای مطالعه رشد شناخت انسان ارائه کرده است.
شناخت گرایی ،که در سالهای 1970به وجود آمده،انسان را یک تحلیل گر شناخت در نظر می گیرد.رفتارگرایی نیز به مطالعه فرایندهای شناختی و یادگیری شاختی و یادگیری شناختی و یادگیری شناختی علاقمند است.بدین صورت که توانایی تحلیل و تفکر فرد در محیط را مورد بررسی قرار می دهد،اما فرق عمده شناخت گرایی با رفتارگرایی این است که شناخت گرایی روی فرایندهای شناختی انگشت می گذارد و انها را زیر بنای رفتار می داند،در صورتی که رفتار گرایی روی اثر محرکهای محیط در رفار تاکید دارد.بنابراین می توان گفت که رفتار هر فرد به برداشت او از محیط و حتی از خود او وابسته است.امروزه مکتب شناخت گرایی یکی از مکتبهای مهم روان شناسی به شمار می آید.این مکتب مطالعه فرایندهای شناختی،مثل زبان،یادگیری ،حافظه ،حل مساله در انسان ف و همچنین کاربرد این فرایندها در کامپیوتر را در بر می گیرد.
اجتماع و فرهنگ گرایی
برخی جنبه های الگوهای فکری اجتماع و فرهنگ گرایی در اصل به روانشناسی تعلق ندارد،بلکه به سایر رشته های علوم انسانی تعلق دارد.محققان اصلی این مفاهیم بیشتر در رشته های جامعه شناسی،تعلیم و تربیت و روان پزشکی فعالیت دارند.این الگوهای فکری تلاش می کنند تا رفتار را به صورت یک فرایند اجتماعی وابسته به رشد فرد تبیین کنند.به عقیده طرفداران این مکتب ،انسان نمی تواند منزوی ،غیر اجتماعی یا جدا از فزهنگ خود باشد.در واقع ،تحلیل روابط اجتماعی بین افراد و تاثیر انگیزش ها و گاهی برچسب های افراطی،همه در این دیدگاهها اهمیت پیدا می کند.الگوهای فکری اجتماع و گاهی بر چسب های افراطی،همه در این دیدگاهها اهمیت پیدا می کند.الگوهای فکری اجتماع و فرهنگ گرایی خیلی تازه است،و نهضت های جدیدی ،از جمله روانشناسی مردم شناسی و طرفداری از حقوق زنان را،موجب شده است.
زیست گرایی
این مکتب،رفتار را با مطالعه اندامها،سلولهای عصبی و توارث تبیین می کند.در واقع،زیست شناسان،پزشکان وروان پشکان معتقدند که رفتار ،اساس عضوی دارد و می تواند در دستگاه عصبی مرکزی یا در برخی نورونها به وجود آید.رفتار قابل پیش بینی است و می تواند موضوع یک تشخیص نسبتا درستی باشد.این الگو فکری احتمالا خیلی قدمت دارد و در عیت حال تازه و مفید است.سه مکتب آخری،یعنی شناخت گرایی،اجتماعی و زیست گرایی ،به مکاتب پویا یا دینامیک شهرت دارند.
5-شاخه های روانشناسی:
روانشناسی دارای تعدادی شاخه یگانه و متمایز از یکدیگر است. هر شاخه از دیدگاه متفاوتی به مسائل و پرسشها مینگرد. با وجودی که هر شاخه، تمرکز خاص خود را بر روی مسائل و یا ملاحظات روانشناسی دارد امّا تمام آنها دارای یک هدف مشترک هستند که آن عبارت است از مطالعه و تفسیر افکار و رفتار انسان. آنچه در زیر آمده است برخی از شاخههای عمده روانشناسی امروز است:
1-روانشناسی انحراف (Abnormal Psychology)
روانشناسی انحراف شاخهای از روانشناسی است که به آسیبشناسی روانی و رفتارهای غیرعادی و نابهنجار میپردازد. این شاخه محدوده وسیعی از اختلالات، از افسردگی گرفته تا وسواس و انحراف جنسی را در بر میگیرد. غالباً مشاوران، روانشناسان بالینی و روان درمانگران مستقیماً در این شاخه کار میکنند.
2- روانشناسی رفتاری (Behavioral Psychology)
روانشناسی رفتاری که رفتارگرایی نیز خوانده میشود، یک نظریه یادگیری بر پایه این ایده است که تمام رفتارها از طریق شرطیسازی، فرا گرفته میشوند. در حالی که این شاخه روانشناسی در خلال نیمه نخست قرن بیستم بر کلّ این حوزه غالب بود امّا در دهه 1950 رفته رفته از اعتبارش کاسته شد. با وجوداین، روشها و تکنیکهای رفتاری جایگاه خود را در درمان، آموزش و بسیاری حوزههای دیگر حفظ کردهاند.
3- روانشناسی زیستشناختی (Biopsychology)
این شاخه از روانشناسی بر مطالعه چگونگی تأثیرات مغز بر رفتار تمرکز دارد و به نامهای روانشناسی فیزیولوژیک، علم اعصاب رفتاری و زیست روانشناسی نیز خوانده میشود.
4- روانشناسی شناختی (Cognitive Psychology)
این شاخه از روانشناسی بر حالتهای درونی نظیر انگیزه، حل مسأله، تصمیمگیری، تفکر و توجه، تمرکز دارد. این شاخه از روانشناسی در دهه 1960 آغاز شد و رشد و گسترش آن همچنان ادامه یافته است.
5- روانشناسی تطبیقی (Comparative Psychology)
روانشناسی تطبیقی شاخهای از روانشناسی است که به مطالعه رفتار حیوانات میپردازد. این مطالعه میتواند به درک وسیعتر و عمیقتری از روانشناسی انسان بیانجامد.
6- روانشناسی رشد (Developmental Psychology)
این شاخه از روانشناسی به رشد انسان در طول دوره حیاتش، از کودکی تا بزرگسالی، میپردازد. مطالعه علمی رشد انسان در صدد درک و توضیح چگونگی و چرایی تغییر انسانها در طول دوره عمرشان است. این مطالعه شامل تمام جنبههای رشد انسان، شامل فیزیکی، هیجانی، ذهنی، اجتماعی، ادراکی و شخصیتی میگردد. موضوعات مورد مطالعه در این حوزه، تقریباً شامل همه چیز، از رشد پیش از تولد تا بیماری آلزایمر میشود.
7- روانشناسی آموزشی (Educational Psychology)
روانشناسی آموزشی شاخهای از روانشناسی است که به مطالعه مدارس، روانشناسی تدریس، جنبههای آموزشی و ملاحظات دانشآموزان میپردازد. روانشناسان آموزشی غالباً به مطالعه چگونگی یادگیری دانشآموزان میپردازند و به منظور بهبود کارآیی آنان، مستقیماً با خود دانشآموزان، اولیاء، معلمان و مسئولان مدارس کار میکنند.
8- روانشناسی تجربی (Experimental Psychology)
روانشناسی تجربی شاخهای از روانشناسی است که از روشهای علمی برای تحقیق در مورد مغز و رفتار استفاده میکند. بسیاری از این روشها در سایر حوزههای روانشناسی نیز به منظور تحقیق به کار برده میشود.
9- روانشناسی شخصیت (Personality Psychology)
این شاخه از روانشناسی بر الگوهای تفکر، احساسات و رفتار که هر فرد را از دیگران متمایز میسازد، تمرکز دارد. برخی از معروفترین نظریهها در روانشناسی از این حوزه برخاسته است. از آن جمله میتوان به نظریه فروید در مورد رشد روانی- جنسی و نظریه اریکسون درباره رشد روانی- اجتماعی اشاره کرد.
10- روانشناسی اجتماعی (Social Psychology)
روانشناسی اجتماعی در صدد درک و تفسیر رفتارهای اجتماعی است و موضوعات مختلفی از جمله رفتار گروهی، تعاملات اجتماعی، رهبری، ارتباطات غیرکلامی و تأثیرات اجتماعی بر تصمیمگیری را مورد مطالعه قرار میدهد.
6-روش تحقیق در روانشناسی:
روش مشاهده طبیعی:
در این روش ،روان شناس رفتار موجود زنده را در شرایطی عادی و طبیعی زندگی مطالعه می کند و هیچ دخل و تصرفی در آن به عمل نمی آورد.مثلا،روانشناسی که می خواهد رفتار رانندگان ایرانی را،مطالعه کند.رفتارهای آنها را در محل تصادف زیر نظر می گیرد.مشاهده طبیعی ،از این نظر که می تواند در دسترس همه باشد و نیاز به وسیله پیچیده یا گران قیمت ندارند،همچنین از این نظر که رفتار واقعی فرد ،نه رفتار ساختگی و تصنعی او، مورد مطالعه قرار می گیرد ، حائز اهمیت است.
از معایب مشاهده طبیعی این است که وقت زیادی لازم دارد،نمی توانذ علت یا علتهای رفتار را روشن کند و ،از همه مهم تر ،نظر شخصی مشاهده کننده وارد عمل می شود.یعنی مشاهده گر وقایع را براساس نگرشها و تمایلات شخصی خود می بینند.بنابراین،مشاهده طبیعی به تنهایی کافی نخواهد بود.
از معایب مشاهده طبیعی این است که وقت زیادی لازم دارد،نمی تواند علت یا علت های رفتار راروشن کند و ،از همه مهم تر،نظر شخصی مشاهده کننده وارد عمل می شود.یعنی مشاهده گر وقایع را براساس نگرشها و تمایلات شخصی خود می بیند.بنابراین ،مشاهده طبیعی به تنهایی کافی نخواهد بود.آنچه از طریق مشاهده طبیعی به دست می آید باید به کمک آزمایش تایید شود .همانطور که پزشک نمی توانذ به آنچه از چشمش می بیند و گوشش می شوند اکتفا کند،بلکه از بیمار نتایج آزمایش خون و ادرا نیز می خواهذ ،روان شناس نیز باید انپه را که از راه مشاهده طبیعی به دست اورده است به کمک روش آزمایشی مورد بررسی قرار می دهد.
روش ازمایشی:
در روش مشاهده طبیعی ،محقق نمی تواند به علل رفتارها پی ببرد بلکه می تواند موقعیتی را که رفتار مورد مطالعه در آن اتفاق افتاده است توصیف کند.برای کشف علل رفتارها در یک موقعیت معین ،تنها می توان از روش آزمایشی کمک گرفت.روش آزمایشی تنها روشی است که اطلاعات قابل اطمینان قابل اطمینان فراهم می آورد.در این روش ،محقق به میل خود می توانذ یک متغیر را تغییر دهد و اثار آن را روی موجود زنده بررسی کند.عاملی که اثر آن روی موجود زنده بررسی میشود نتغیر مستقل و نتیجه ایی که متغیر مستقل ایجاد می کند متغیر وابسته نامیده می شود،زیرا وجود آن به اثر متغیر مستقل وابسته است.
روش بالینی:
منظور از روش بالینی درست مثل پزشکی ،عبارت است از کاربرد روش مشاهده به شیوه کاملا خاص.در این روش سعی می کنند به رفتارهای آزمودنی معنا بدهند،ایجاد و تکوین انها را در نظر بگیرند،ناکامی ها ،تعارضها و شیوه های برخورد با تعارضها را کشف کنند.روش بالینی،برخلاف روش آزمایشی ،نه موقعیتی ایجاد می کند و نه ان را تحت کنترل در می آورد.در این روش، رفتار انسان با مطالعه عمیق موارد فردی تحت بررسی قرار می گیرد.البته لازم به یادآوری است که مشاهده بالینی از سایر مشاهداتی که نقطه شروع هر علمی است متماز نیست.مشاهده بالینی حتی از مشاهده طبیعی نیز زیاد متمایز نیست .تفاوت آن در این است که ارزش و اهمیتی خاص پیدا می کند.
روانشناسان بالینی،اطلاعات به دست آمده از تاریخچه زندگی بیمار ،گواهی از اطرافیان،مشاهده رفتار،مصاحبه چهره به چهره با بیمار،اطلاعات زیستی و روان کاوی را بصورت یک مجموعه در نظر می گیرد تا معنای دقیق انگیزه ها و ناکامی ها را بداند و درباره رفتار بیمار نظر بدهد.روانشناس بالینی سعی می کند،با مطالعه موارد خاص،به تعمیم علمی درباره رفتار آدمی دست یابد.البته در این خصوص بین روان شناسان آزمایشی و روان شناسان بالینی اختلاف نظر وجود دارد.به اعتقاد روان شناسان آزمایشی،ممکن است که مطالعه عمیق موارد خاص و تعمیم یافته ها کافی باشد اما چه کسی تضمین خواهد کرد که در مطالعه موارد خاص خطا وارد عمل نشده است.آنچه غیر قابل انکار نیست،این است که عواملی دخالت می کنند و فراموشی آموخته ها را موجب می شوند.
روش مصاحبه:
این شیوه ،در بررسی های بالینی کاربرد وسیعی دارد.مصاحبه ها می توانند یا ازمان یافته باشند،یعنی هدف و جهت معین داشته باشند و یا آزاد و شکل پذیر و قابل تغییر.اگر اصول علمی مصاحبه رعایت گردد می توان به نتیج ان اعتماد کرد.اغلب نظرسنجی ها به شکل مصاحبه صورت می گیرد.
روش پرسش نامه ها:
پرسش نامه ها نیز ابزار شناخت رفتارند.از این رو ،در تهیه ی انها دقت زیاد می شود و اصول خاصی در تنطیم آنها رعایت می گردد.
7-رابطه روانشناسی با دیگر علوم
برای شناخت هر رشته ی علمی، لازم است چگونگی ارتباط آن با دیگر علوم مشخص گردد.روان شناسی نیز همانند بسیاری از علوم،در طول تاریخ بشری،جزئی اط علوم دینی و فلسفه بوده است.امروزه،روانشناسی یکی از رشته های خانواده علوم انسانی یا علوم اجتماعی محسوب میشود.زیرا در همه ی این دانش ها ،کوشش می شود تا با تجزیه و تحلیل مساول انسانی ،راه و روش رفتارهای سنجیده را بیابند و به چگونگی تفاوتها و همانندی های موجود میان افراد توجه کنند.مهم ترین رشته های مرتبط با روانشناسی عبارتند از:جامعه شناسی ،مردم شناسی و زیست شناسی.
جامعه شناسی:این رشته،به بررسی گروهها و نهادهایی چون خانواده،سازمان مذهبی،گروهها و دسته های گوناگون در درون جامعه می پردازد که وقتی زنها وارد بازار کار می شوند،چه دگرگونی هایی در وضع خانواده چدید می آید.بطور کلی،جامعه شناسان کم تر از روان شناسان به صفات شخصیت و تفاوت های فردی توجه می کنند.نقطه ی اشتراک و مرز این دو رشته را روانشناسی اجتماعی تشکیل می دهد.روانشناسی اجتماعی ،به بررسی چگونگی اثر گروه ها و اوضاع و احوال اجتماعی ،در افراد توجه می کند.
مردم شناسی:این رشته با بنیادهای فرهنگی و مادی و فیزیکی ناشی از تحولات تاریخی و علمی و هنری و عمومی آدمیان سروکار دارد.مردم شناسان،آداب ،رسوم و باورهای مردم را در میان یک واحد بزرگ انسانی مانند قوم و یا قبیله و یا کل جامعه و یا در فرهنگ های گوناگون بررسی می نماید و سپس ،زندگی روزانه ی آنها را باهم مقایسه می کنند .ولی روان شناسان فقط به رفتارهای خاص و فرایندهای روانی افراد و نه آداب و رسوم همه گروه ها توجه دارند.بعضی از مردم شناسان مسائل روانی و چگونگی همانندی ها و علت تفاوت را نیز بررسی می کنند که نقطه ی اشتراک این دو رشته ی علمی محسوب می شود
زیست شناسی:
روان شناسی بیش تر از دیگر رشته ها از یافته های زیست شناسان بهره می گیرد.زیرا هر دستاوردی در زیست شناسی ،روشنگر ماهیت رفتار است.روانشناسان کار اندام های حسی،غده ها ،مغز و سلسله اعصاب و نقش اندام ها و بافت ها را در رفتار بررسی می کنند،تا بتوانند برخی از رفتارها مانند یادگیری و حافظه را بهتر درک و شناسایی نمایند.
8-عوامل موثر بر رفتار ،توارث و محیط
رفتار غریزی و رشد:
می توان رفتار غریزی را چنین تعریف کرد:رفتار پیچیده ای که در نوع معینی از حیوان قابل پیش بینی است،نسبت به رفتار بازتابی در سطح بالاتری قرار دارد و،برای بوجود آمدن،به شرایط اختصاصی یادگیری نیاز ندارد.رفتار غریزی تنها با اطلاع یافتن از نوع حیوان،که در محیط زندگی طبیعی خود قرار دارد،قابل پیش بینی است.
با این که رفتار غریزی و رفتار بازتابی در عمل یکدیگر را می پوشانند و شاید هم غیر ممکن باشد که بتوان آنها را به طور کامل از یکدیگر جدا کرد،تمیز بین رفتار غریزی و رفتار بازتابی (رفتاری که باز هم بر حسب نوع قابل پیش بینی است)در اصل روشن است.رفتار بازتابی در گروه خاصی از اعضای پاسخ دهنده تولید می شود و در اثر تحریک سطح خاصی به وجود می آید.مثلا،نوری که به شبکیه چشم می رسد موجب انقباض مردمک می شود،اسیدی که در دهان ریخته می شود ترشح بزاق را ایجاد می کند،تحریک کف دست نوزاد،در دست و انگشتان او جنبش به وجود می آورد و تحریک لب های او باعث می شود که او دهان خود را به حالت مک زدن در آورد.بازتاب مردمک بدون دخالت شبکیه امکان پذیر نیست،بازتاب بسته شدن دست،بدون دخالت گیرنده های کف دست صورت نمی گیرد و همین طور بازتاب های دیگر که با دخالت گروه خاصی از اعضای پاسخ دهنده بوجود می آیند.رفتار غریزی،معمولا به هیج یک از گیرنده های اختصاصی وابسته نیست.وجه تمایز رفتار غریزی با رفتار بازتابی این است که در به وجود آمدن آن نسبت بیشتری از پاسخ دهنده های کل بدن شرکت می کنند.رفتار غریزی به ترشح یک غده یا فعالیت یک گروه از عضلات محدود نمی شود.به علاوه،رفتار غریزی معمولا عناصر یادگیری را نیز در بر دارد.(مستقیما آموخته نمی شود بلکه به آموخته های دیگر وابسته است).
هررفتار غریزی عناصر بازتابی را نیز شامل می شود.از دست دادن یک اندام حسی یا یک گروه عضله می تواند قسمتی از طرح کلی رفتار غریزی را تغییر دهد،اما طرح کلی رفتار همچنان ثابت می ماند.مثلا،غریزه ی مادری موش ماده،زمانیکه یکی از حواس بینایی،بویایی یا لامسه را از دست می دهد،تغییر بسیار کمی پیدا می کند،اما از دست دادن دو حس از سه حس بالا،در رفتار حیوان اثری معنی دار بر جای می گذارد.بنابراین،معلوم می شود که همه حواس در ایجاد رفتار غریزی حیوان شرکت می کنند اما هیچ یک از آنها نقش تعیین کننده ندارند.مثلا،در رفتار غریزی مهاجرت پرندگان همه حواس وارد عمل می شوند.
رفتار جنسی موش نر نیز همین طرح را دارد.حتی زمانی که بخش هایی از دستگاه تناسلی حیوان برداشته می شود،طرح کلی رفتار جفت گیری به طور کامل انجام می گیرد.رفتار بازتابی اصولا یک رفتار موضعی است،اما رفتار غریزی کل وجود حیوان را وارد عمل می کند.
ویژگی اصلی رفتار غریزی این است که در اثر تمرین آموخته نشده است یا آموخته نمی شود.می توان موش ماده ای را در انزوای کامل بزرگ کرد و هرگز به او اجازه نداد که مراقبت یک موش دیگر از بچه های خود را ناظر باشد.آنگاه،پس از بلوغ،او را جفت داد و در قفسی که خرده کاغذهایی دارد نگهداشت.تقریبا یک روز پیش از وضع حمل،حیوان خرده کاغذها را جمع آوری می کند و با آن ها یک لانه ابتدایی می سازد.پس از آنکه بچه ها به دنیا آمدند،بلافاصله آنها را تمیز می کند،در لانه جای می دهد و آنگاه طوری روی آنها می خوابد که بتوانند شیر بخورند.خلاصه ی کلام اینکه موش ماده،بدون آنکه قبلا رفتار موش های دیگر را دیده باشد،از عهده ی چنین کار پیچیده ای بر می آید.می توان نمونه های زیادی از رفتار غریزی حیوانات را نام برد:تور بافتن عنکبوتها،که هریک از آنها تور مخصوص گونه ی خود را می بافد،چرخ های پیچیده ی پرندگان و رفتار جفت گیری آنها،مهاجرت برخی ماهیها به مکانهای بسیار دور به منظور ورود به برخی آبها،لانه ساختن و طرحهای کلی مبارزه با سایر گونه ها.
هر اندازه در نردبان تحول حیوانات پایین تر بیاییم،طرحهای قابل پیش بینی رفتار به همان اندازه دقیق تر و غیرقابل تغییرتر خواهد بود.بدیهی است که در رفتار پستانداران برتر،از جمله انسان،رفتارهای زیادی براساس نوع قابل پیش بینی خواهد بود،آیا این موارد هم غیر غریزی است؟به نظر خیلی از روان شناسان،پاسخ این سوال،دست کم در مورد انسان،منفی است،زیرا در رفتار انسان نوعی یادگیری وجود دارد و رفتار غریزی اصولا با یادگیری سازگار نیست.با وجود این خواهیم دید که مساله بسیار پیچیده است.ممکن است یک رفتار اکتسابی نباشد،بدین معنا که یادگیرنده،به تمرین نیاز نداشته باشد یا به او گفته نشود که چگونه آن را انجام دهد،اما به یک یادگیری قبلی وابسته باشد.
رفتار غریزی اصطلاحی است که معنای بسیار مبهمی دارد،زیرا در طول تاریخ روان شناسی نشانه های زیادی به آن اضافه شده و در نتیجه صراحت آن از بین رفته است.بنابراین،در مقابل این سوال که انسان غریزه دارد یا نه،نمی توان پاسخ روشنی داد.غریزه به عنوان جانشین یادگیری یا هوش در نظر گرفته شده است،یعنی غریزه همان کاری را انجام می دهد که یادگیری با هوش انجام می دهد.انسان شکلهای بسیار روشنی از رفتار دارد که قابل پیش بینی بر اساس نوع است.بنابراین ،طبق تعریفی که در بالا دادیم،این رفتارها غریزی خواهد بود،اما یادگیری و هوش نیز به طور مسلم در رفتارهای انسان دخالت دارند و معنای آن این است که رفتارهای مذکور غریزی نخواهد بود،چون گفتیم که رفتار غریزی با یادگیری سازگار نیست.این تناقضها موجب می شود که در تحلیل رفتارهای انسان،اصطلاحات دیگری مورد استفاده قرار گیرد.