تأملي در مديريت فرهنگی

کاربر گرامی ،‌توجه داشته باشید ، مقالات موجود در وبسایت ، از بستر اینترنت و جستجو در سایت های اینترنتی ( بصورت خودکار) جمع آوری شده اند، لذا لطفا جهت یافتن منابع اصلی انتشار دهنده از موتورهای جستجو کمک بگیرید.

پیش از شروع بحث توضیح مختصری درباره ی دو واژه «مدیریت» و «فرهنگ» ضروری است تا زمینه ی ذهنی مناسب تری برای بحث مورد نظر، فراهم گردد، زیرا این دو واژه هر کدام به صورت جداگانه موضوع بحث های فراوان و دامنه داری هستند و هر یک از آنها به عناوین متعدد و رشته های گوناگون علمی و تخصصی متنوعی تقسیم می شوند و بخش قابل توجهی از علوم انسانی را تشکیل می دهند و چون در کنار هم قرار بگیرند و واژه ای ترکیبی را تشکیل بدهند مفهومی مرکب را به وجود می آورند، لذا پیش از این که به توضیح مفهوم ترکیبی بپردازیم نگاهی، هر چند کوتاه، به مفهوم تفکیکی آن خواهیم داشت.
مدیریت:
اندیشوران عرصه ی مدیریت، این واژه را با عبارت ها و تعابیر مختلف تعریف کرده اند: برخی مدیریت را «علم» دانسته اند و بعضی دیگر آن را «هنر» می دانند که ما در این جا از میان همه تعریف ها این تعریف را انتخاب کرده ایم و می گوییم:
«هنر اداره ی مجموعه امکانات و استعدادهای مادی و معنوی در یک سازمان را بر اساس آگاهی های مناسب، به منظور بهتر رسیدن به هدف، «مدیریت» می گویند» (1)
مدیریت چه علم باشد و چه هنر، یا ترکیبی از این دو مقوله، در طول تاریخ، نقش کارساز خود را در زندگی انسان به خوبی نشان داده است، زیرا از گذشته های دور، به هر اندازه که انسان در جهت رشد و بالندگی زندگی علمی و اجتماعی خود پیشرفت کرده و تا امروز که انقلاب عظیم فن آوری، جهان پهناور را به دهکده ای کوچک تبدیل نموده است، نه تنها از قدر و منزلت «مدیریت» کاسته نشده است بلکه هر آن چه زندگی و اداره امور آن، به سازماندهی بهتر نزدیک گردیده، به همان مقدار، به «مدیر» و «مدیریت» نیاز بیشتری احساس می شود.
در دنیای صنعتی امروز که فن آوری ارتباطات، رکن اساسی آن را تشکیل می دهد، اداره ی امور زندگی انسان ها به عهده سازمان ها قرار گرفته است، سازمان های جهانی منطقه ای و کشوری، که مقدرات مختلف بشر را رقم می زنند، و برای رساندن انسان ها به مقصد، آنها را بر کشتی «سازمان» نشانده و به اهداف مورد نظر می رسانند.
بشر امروز برای دست یابی به مقاصد خود، راهی جز از طریق یکی از سازمان های طراحی شده ندارد. او باید از مسیر یک «سازمان» عبور کند تا به مقصود خویش نایل آید.
با توجه به نقش مهم و ارزشمند سازمان در زندگی انسان، باید به این نکته نیز اعتراف کرد که «سازمان ها» و تشکیلات زمانی در دست یابی به اهداف موفق اند که در رأس آنها مدیرانی توان مند و شایسته، زمام امور را در دست داشته باشند، زیرا کسی که باید در یک برنامه ریزی جامع، از منابع بالفعل و بالقوه سازمان اعم از منابع و امکانات مادی و فیزیکی و منابع نیروی انسانی، بهره برداری و نتیجه گیری کند، «مدیر» است و لذا موفقیت هر سازمانی تا حدود زیادی به شایستگی و موفقیت مدیر آن سازمان بستگی دارد.
یکی از عوامل موفقیت مدیر، «فرهنگ» حاکم بر مدیر و حوزه مدیریت است، زیرا عامل مهمی که رفتار مدیر را شکل می دهد چیزی جز فرهنگ نیست. معمولا سازمان ها از لحاظ ساختاری تا حدود زیادی شبیه به یک دیگرند، ولی آن چه که سازمان ها را از هم متمایز می سازد فرهنگ حاکم بر مدیریت آنهاست. امروز وقتی می گوییم مدیریت اروپایی، مدیریت آمریکایی، ژاپنی، کره ای، روسی و یا مدیریت اسلامی منظور این است که ارکان سازمان ها، از لحاظ ساختاری چندان تفاوتی دارند بلکه وجه تمایز این تقسیم بندی ها، بیشتر فرهنگی است تا ساختاری.
به هر حال مدیران، سرمایه های ارزش مند انسانی هستند که موفقیت ها بر محور تعهد، تخصص و کفایت آنان به وجود می آید و بنا به گفته سیاست مدار هوش مند هندوستان، «جواهر لعل نهرو»: «می توان در ظرف دو سال ساختمان کارخانه ذوب آهن را به پایان رسانید ولی جهت تربیت یک مدیر برای این صنعت باید بیست سال وقت صرف کرد». (2)
منزلت و جایگاه مدیریت از چنان اوجی برخوردار است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«من ولی علی عشره کان له عقل اربعین، و من ولی اربعین کان له عقل اربعمأه؛ (3)
کسی که مسئول و مدیر امور ده نفر بشود باید عقل چهل نفر را داشته باشد و کسی که اداره امور چهل نفر را بر عهده بگیرد باید عقل چهار صد نفر را دارا باشد.
فرهنگ:
«فرهنگ» از لحاظ لغوی به معنای بالا، جلو، شکوه، جلال و بیرون کشیدن است، و به مفاهیمی چون ادب، معرفت، خرد، آداب و رسوم، دانش، آموزش و پرورش نیز اطلاق می شود.
دانشمندان برای «فرهنگ» تعاریف مختلف و متعددی را ارائه داده اند تا جایی که «کروبر» انسان شناس آمریکایی، در کتاب فرهنگ: مروری بر مفاهیم و تعریف ها، یکصد و شصت و چهار تعریف را از این مفهوم درج کرده است» (4).
یکی از اولین تعریف های تقریبا جامع در سال 1871 توسط «تایلور» ارائه شده است. این مردم شناس انگلیسی اعتقاد داشت که «فرهنگ» عبارت است از مجموعه پیچیده ای از علوم، دانش ها، هنرها، افکار و اعتقادات، قوانین و مقررات، آداب و رسوم و سنت ها به طور خلاصه کلیه آموخته ها و عاداتی که یک انسان به عنوان عناصر جامعه اخذ می کند». (5)
«فرهنگ به معنای خاص، به سرمایه ی معنوی یک قوم گفته می شود و این همه آثار ادبی و هنری و فکری را در بر می گیرد؛ همه آن چه از درون او سرچشمه گرفته و در برون، تجلی خود را در سازندگی یافته است. این سازندگی، اگر بیشتر متوجه برآوردن نیازهای مادی و جسمانی اجتماع باشد، نام «تمدن» به خود می گیرد و اگر بیشتر ناظر به اقناع نیازهای معنوی و غیر انتفاعی و غیر قابل تقویم او، نام «فرهنگ»، ولی غالبا این دو با هم پیوستگی می یابند».
فرهنگ مجموعه ای از بینش ها، باورها، گرایش ها و رفتارهای مادی و معنوی افراد یک جامعه است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود.
بر اساس تعاریف مختلفی که از فرهنگ شده است می توان سه ویژگی مهم را در فرهنگ لحاظ کرد:
1- مشترک بودن
2-اکتسابی بودن
3- قابلیت برای انتقال
فرهنگ در زندگی انسان چنان اهمیتی دارد که برخی از اندیشوران انسان را در میان موجودات زنده به «موجود فرهنگی» تعریف کرده اند و کمتر مقوله ای است که قدرت فرهنگ را در اثرگذاری و ایجاد تحول داشته باشد، زیرا مایه های فرهنگی را در درون هر کس بریزند رفتارهای او را تغییر خواهد داد.
امام خمینی (ره) در مورد نقش و اهمیت فرهنگی فرموده است:
«بی شک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را نشان می دهد».
رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیه الله خامنه ای نیز فرهنگ و هویت فرهنگی را اساس پیشرفت و موجودیت ملت ها می داند و می فرماید:
فرهنگ، مایه اصلی هویت ملت هاست. فرهنگ یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، و نوآور و دارای آبروی جهانی کند. اگر فرهنگ کشوری دچار انحطاط شد و یک کشور، هویت فرهنگی خود را از دست داد، حتی پیشرفت هایی که دیگران به آن کشور تزریق می کنند، نخواهد توانست آن کشور را از جایگاه شایسته ای در مجموعه بشریت برخوردار کند و منافع آن ملت را حفظ کند. اگر در جایی فرهنگ ملی و بومی به خاطر کهن سال بودن، ریشه دار بودن و برجسته بودن، مضمحل نشد و از بین نرفت، استعمارگرها و اشغال گرها نتوانسته اند مدت زیادی از آن جا، منافع خودشان را تامین کنند و ناچار شدند که آن منطقه را رها کنند. (6)

تأملي در مديريت فرهنگي

مدیریت فرهنگی
پس از این توضیحات اینک «مدیریت فرهنگی» را به صورت ترکیبی تعریف می کنیم:
«مدیریت فرهنگی به معنای سازمان دهی و اداره امور و فعالیت های فرهنگی است، مدیریت فرهنگی نظیر هر نوع مدیریت سازمانی دیگر، الزامات خاص خود را دارد. بنابراین در مدیریت فرهنگی تمامی وظایف سازمانی مدیریت (سیاست گذاری، برنامه ریزی، سازمان دهی، هدایت هم آهنگی، نظارت و ارزیابی) در قلمرو امور و فعالیت های فرهنگی صورت می گیرد.» (7)
رشد و توسعه فرهنگی هر جامعه، مدیون مدیریت مدبرانه و مقتدرانه ای است که بتواند با اعمال مدیریت فرهنگی، جامعه را از مرحله ای محدود و نامناسب، که فضای تنفس را تنگ کرده، عبور دهد و افراد آن جامعه را به بالندگی و توسعه برساند. اگر چنین مدیریتی در جامعه وجود نداشته باشد و یا مردم با مدیران ضعیف، کم هوش، ناآگاه و بی تدبیر رو به رو باشند طبعا نباید انتظار شکوفایی فرهنگ و مقولات فرهنگی داشت.
از یک منظر، «مدیریت فرهنگی» دو نوع است: مثبت و منفی که برای هر کدام از این دو می توان در طول تاریخ شواهد فراوانی ارائه داد.
یکی از مدیریت های مثبت فرهنگی، که با عقلانیت، درایت و شناختی که از انسان داشت جامعه ای منحط، آلوده، منحرف و ذلیل و زبون را به اجتماعی پیروز، پاک، مستقیم و عزیز تبدیل کرد و آثار عظیم فرهنگی خود را هم چنان تا قرن های بعد از خود و نسل های آینده باقی گذاشته است، مدیریت فرهنگی پیامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله است. برای این که به عظمت مدیریت و رهبری رسول خدا بیشتر پی ببریم لازم است هر چند به طور اشاره به اوضاع جامعه ی اهلی و برخی از ویژگی های مردم عصر بعثت بپردازیم.
حضرت علی علیه السلام جامعه جاهلیت را از جهت عقیده و رفتار، اوضاع معیشتی و اقتصادی، ناهنجاری های اجتماعی و.... در چند جمله به تصویر کشیده است و نقش حیاتی و کارساز رهبری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در ایجاد تحولی شگرف بیان می دارد و می فرماید:
ان الله بعث محمدا نذیرا للعالمین، و امینا علی التنزیل و انتم معشر العرب علی شر دین و فی شر دار، منیخون بین حجاره خشن، و حیات صم، تشربون الکدر و تأکلون الجشب، و تسفکون دماءکم، و تقطعون ارحامکم، الاصنام فیکم منصوبه، و الآثام بکم معصوبه. (8)
خداوند پیغمبر صلی الله علیه و آله را به رسالت مبعوث ساخت که جهانیان را بیم دهد، و امین آیات وی باشد، در حالی که شما ملت عرب، بدترین دین و آیین داشتید و در بدترین سرزمین ها زندگی می نمودید، در میان سنگ های خشن و مارهایی که فاقد شنوایی بودند (و به همین جهت از هیچ چیز نمی ترسیدند) آب های آلوده را می نوشیدید، و غذاهای ناگوار را می خوردید، خون یک دیگر را می ریختید و پیوند خویشاوندی را قطع می نمودید، بت ها در میان شما بر پا بود (و پرستش بت شیوه و آیین شما) و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شرایطی بسیار نامناسب، از مردمی به شدت منحرف و متحجر، با مدیریت الهی و اسلامی خود امتی نمونه ساخت و تحویل جامعه ی بشری داد.
با شعار شعور آفرین «لا اله الا الله» یکپارچگی ذهنی، فکری و اعتقادی را به وجود آورد، و با (یا أهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء) (9) صفوف پیروان ادیان ابراهیمی را در مقابله با کفر متحد ساخت.
با سرود زیبای (انما المؤمنون اخوه) (10) بساط کینه ورزی و قبیله محوری و عشیره بازی را جمع کرد.
نظام اجتماعی و حکومتی خویش را بر اساس اصل ارزشمند (ان أکرمکم عندالله أتقاکم) میدان های رشد و شکوفایی را برای همه علاقه مندان به سعادت و کمال گشود و مشعل امید را برای آن دسته از انسان های محروم و مظلوم که نه حسب و نسب قابل توجهی داشتند و نه ثروت و سرمایه ای، روشن ساخت.
در اوج قدرت و در زمان پیروزی و تسلط، عفو و عطوفت و بخشش و محبت را با این جمله به نمایش گذاشت: «انتم الطلقاء» (11) همه شما مردم مکه آزادید.
با آیه شریفه (ن و القلم و ما یسطرون) (12) ارزش علم را معرفی فرمود و بر مبنای (یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه) (13) نظام تعلیم و تربیت جامع انسانی را به وجود آورد و در درون این نظام انسان های بزرگی را پرورش داد.
اگر معجزه ی حضرت موسی علیه السلام این بود که عصایش اژدهای بزرگ می شد یا حضرت عیسی علیه السلام به اذن پروردگار مرده را زنده می کردند، معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بود که امتی را زنده ساخت:
هل تطلبون من المختار معجزه
کفاه شعبا من الاجداث احیاه (14)
آیا از پیامبر برگزیده معجزه ای را می طلبید؟ همین که امتی را زنده کرد برای داشتن معجزه، او را کفایت می کند.
«جامعه محمد صلی الله علیه و آله نیز یک جامعه ی چند بعدی است، مدینه را با شهرهای بنام تاریخ بسنجید تا ابعاد آن پدیدار گردد: آتن، اسپارت، اسکندریه، رم، هلیوپولیس، بنارس، اینها همه شهرهایی اند با یک دروازه از دروازه ی رم، هگمتانه، اسپارت مردانی بیرون می آیند با اندام های ورزیده، چهره های خشن و سراپا غرق سلاح که شیهه ی اسبان جنگی و نعره پهلوانان و جنگاورانش همواره در گوش تاریخ می پیچید، اما از دروازه ی آتن، هلیوپولیس، بنارس، اسکندریه، مردانی به سراغ تاریخ بیرون می آیند، سر در گریبان اندیشه های عمیق، غرقه در امواج ناپیدای روح، سرمایه داران بزرگ حکمت و فرهنگ و معرفت: سقراط، افلاطون، ارسطو ملوطین و بودا.»
اما یثرب -مدینه ی محمد- شهری است با دو دروازه باز بر روی جهان از یکی «فوج کبود» بیرون می آید و مردانی که گویی جز به «قتال نمی اندیشند...» و از دروازه ی دیگر چهره های آرام و مهربانی که پرتو عشق به خدا و مردم از آن ساطع است، پیشانی هایی که از ایمان و یقین موج می زند، دامن هایی پاک و آراسته با تقوا، چشم بر زمین دوخته و دل ها در آسمان، گویی حواریون مسیح اند، پیاده یا سواره بر شتری نرم خوی راه صحراهای مخوف و آتش خیز «نفوذ» و «ربع الخالی» و «نجد» را دسته دسته در پیش می گیرند و پیام آشتی و دوستی و عشق خداوند را به قبایل وحشی صحرا می برند و شب تیره و وحشت زای جاهلیت را با شعله های ایمان و روشنایی، بینایی و برادری از همه جا می رانند.
مسجد مدینه را بنگرید و آن را با «سنای روم» و «آکادمی های آتن» و «معبد» زرتشت» بسنجید.
«اهل صفه» مردانی که سازندگان بزرگ ترین حادثه ی تاریخ بشرند و ویران کنندگان بزرگ ترین امپراتوری های نظامی عالم! اینان را در صحنه جنگ ها از سربازان رومی و پارتی نمی توان بازشان شناخت و بر روی صفه از راهبان هندی و یاران بودا و مسیح، کسانی که از هر چه در زندگی هست صفه مسجدی را برگزیده اند، شب ها و روزها غرق در جذبه های عاشقانه روح مشتعل خویش، گویی سوختگان خلوت انزوای عرفانند و سودایی عشق خدا، سرگرم بحث و تفکر و تحقیق، گویی شاگردان «باغ افلاطونند» و آموختگان «حکمت مشاء آتن»، دست بر قبضه شمشیرهایی که ده سال است همچون صاحبانشان به خانه نرفته اند و در بستر نخفته اند، بی تاب خون، چشم در چشم جهاد و گوش به فرمان محمد صلی الله علیه و آله! گویی جنگ جویان سزارند.» (15)
نوع دیگر مدیریت فرهنگی، مدیریت منفی است، که بر محور نفسانیات شخص مدیر شکل می گیرد. فرهنگ در تفکر چنین مدیریتی چیزی جز بازیچه و ابزار برای ارضای خواهش های نفسانی نیست، لذا در حوزه ی این گونه مدیران، ریا، تزویر، نفاق، چاپلوسی، شخصیت شکنی و امثال این گونه خصلت های پست اخلاقی و رفتاری به وفور جلوه می کند.
مدیریت منفی، از شیوه ی تفرقه بینداز و حکومت کن بهره می گیرد و آن چه برای او بی مقدار و بی ارزش می نمایاند قدر و منزلت انسان است. هر گاه مدیر خدمتی انجام بدهد منت می گذارد. منافع و مصالح سازمانی و مردمی را به پای هوس های خویش به سادگی قربانی می کند، و در نهایت همه این رفتارها و روش های ضد فرهنگ را به صورت جریانی فرهنگی در درون جامعه وارد می سازد و عاقبت مردم را به سقوط و انحطاط اخلاقی و رفتاری سوق می دهد.
معمولا مدیریت فرهنگی را دو قشر تاثیرگذار، بر عهده دارند: عالمان و حاکمان، که هر گاه در جهت منفی و تخریب باورهای اصیل فرهنگی قدم بردارند فاجعه ای عظیم در زندگی انسانی به وجود خواهند آورد.
علی علیه السلام در مورد نقش عالمان فرمود: «زله العالم تفسد العوالم؛ (16) لغزش عالم، فساد و تباهی جامعه را به دنبال دارد.»
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره ی تاثیر رفتارهای مثبت و منفی زمامداران بر اوضاع و شرایط جامعه، می فرماید:
«اذا تغیر السلطان تغیر الزمان؛ (17) هنگامی که در اخلاق و رفتار فرمانروای جامعه دگرگونی به وجود آید زمان دگرگون می شود.
مدیریت فرهنگی، از نوع منفی و تخریبی آن در طول تاریخ، خسارت های فراوانی بر باورها و اعتقادهای مردم وارد کرده است؛ به ویژه در عصر ما، تخریب فرهنگ نه از موضع تحجر و نا آگاهی، بلکه از موضع روشنفکری و آگاهی، با هدف تسلط بر منابع مادی و معنوی توسط استعمارگران خارجی، یا عوامل و جریان های وابسته ی داخلی انجام گرفته است.
«دشمنان خارجی، پیش از هر کار کوشیدند تا راه را برای نفوذ خویش به وسیله تصرف در فرهنگ، اقتصاد، سیاست ملی و سنت های اسلامی و تغییر و تحریف آنها به سود خود، هموار سازند. بیشتر این مقصود را به دست عوامل خائن داخلی که به سر کار می آوردند، عملی ساختند. اشخاص پست را به قدرت می رساندند؛ به این شرط که همه چیز را به سود نفوذ آنان دگرگون سازند، حتی طرز لباس پوشیدن و آداب معاشرت را و گروهی روشنفکر خریده شده را وا می داشتند تا در جهت تخطئه مقاومت مردم و متهم ساختن مقاومت به کهنه پرستی و امثال آن راه را برای خواسته های قلدری های دست نشانده هموار کنند. از این راه بود که به ابطال هویت ملی و نقض شخصیت اسلامی مردم و پوچ ساختن اندیشه ها و رام ساختن غرورها و درهم ریختن معیارها دست زدند.» (18)
رهبر اندیشور انقلاب آیه الله خامنه ای در این باره می فرماید:
«خصوصیاتی که ما امروز کمبود آنها را در میان ملت خود احساس می کنیم، ریشه در گذشته ی تاریخ ما دارد. متاسفانه آن روزی که در داخل کشور ما حرکت روشنفکری به وجود آمد و عده ای احساس کردند که باید رو به غرب کنند و از آنها یاد بگیرند نقاط مثبت آنها را یاد نگرفتند.
مکرر گفته ام که روشنفکری در ایران از اول بیمار متولد شد. هنوز هم گریبان روشنفکران ما، در قبضه همان بیماری است. متاسفانه هنوز هم آثار و تبعاتش وجود دارد. به جای آن که خلقیات مثبت را از آنها یاد بگیرند و ترویج کنند، چیزهای مظاهری و کم ارزش و مضر و یا آزادی جنسی و اختلاط زن و مرد و بی اعتنایی به معنویت و حذف دین و بدگویی به روحانیت را ترویج می کنند و به مسائلی مثل لباس و میز و صندلی و این قبیل چیزها که یا خیلی کم اهمیت است و یا اصلا اهمیت ندارد و یا حتی مضر است، دامن می زنند» (19)
حضرت امام خمینی (ره) توطئه فرهنگی اجانب را این گونه بر ملا می سازد:
«اجانب خصوصا آمریکا در نیم قرن اخیر کوشش داشتند و دارند، فرهنگ و برنامه های فرهنگی و علمی و ادبی ما را از محتوای اسلامی، انسانی- ملی خود خالی و به جای آن فرهنگ استعماری و استبدادی بنشانند. فرهنگ زمان طاغوت، کشور را تا لب پرتگاه کشاند و خداوند تبارک و تعالی به داد این کشور اسلامی رسید، ولی بدون تغییرات صحیح بنیادی و تحول فرهنگی و علمی، امکان تحول فکری و روحی نیست.» (20)
خسارت هایی که مدیریت های فرهنگی منفی و نالایق، به ویژه در دوران سیاه قاجاریه و پهلوی، به میراث فرهنگی ملت ایران وارد ساختند از چنان هجمی و عمقی برخوردار است که قابل محاسبه نیست ولی با همه این بی لیاقتی ها و تخریب ها، پاسداران مرزهای فکر و فرهنگ دینی و ملی، به ویژه عالمان آگاه، تربیت یافتگان حوزه های علمیه، مراجع عالی قدر و مبلغان روشنگر دین و دیانت، در حد توان خویش از هویت فرهنگی این ملت دفاع کردند و با شهامت رو به روی تهاجم فرهنگی دشمنان ایستادند و در این پیکار شور آفرین، رسالت فرهنگی خود را با مقاومت و مداومت انجام دادند.
رسالت مدیریت فرهنگی
کسی که بر مسند مدیریت فرهنگی جامعه تکیه می زند باید توان مندی های فکری و بینشی خاصی داشته تا بتواند به اهداف فرهنگی مورد نظر، در سطوح مختلف، اعم از جهانی، منطقه ای، ملی و محلی دست پیدا کند.
مدیر فرهنگی، علاوه بر توانایی های علمی و فکری که باید در عرصه ی تجزیه و تحلیل سیاست گذاری، تعیین خط مشی ها و تبیین راهبردهای فرهنگی داشته باشد باید در صحنه های عملیاتی مانند برنامه ریزی های فرهنگی، همکاری های فرهنگی مشارکت فرهنگی، آموزش ها و اطلاع رسانی فرهنگی، اقتصاد و سرمایه گذاری های فرهنگی، پژوهش های فرهنگی و حقوق فرهنگی نیز که به توسعه ی فرهنگی خواهد انجامید توانایی های مناسب را دارا باشد.
مدیر فرهنگی باید بیش از هر چیز به مبانی و اصول فرهنگی، که رسالت ترویج، تبلیغ و تعلیم آن را بر عهده می گیرد شناخت کامل داشته باشد. البته تنها شناخت کافی نیست بلکه باید تعهد و اعتقاد به آن فرهنگ را نیز دارا باشد و از عمق جان به آن مبانی عشق بورزد.
از دیگر پیش شرط های مدیریت فرهنگی «نیاز شناسی فرهنگی» است، یعنی مدیر فرهنگی باید به نیازهای متنوع فرهنگی جامعه واقف باشد تا امکانات موجود را در جهت رفع نیازها به کار بگیرد و از این طریق به نیازمندان فرهنگی پاسخ بگوید.
با توجه به مطالب یاد شده، اینک رسالت مدیریت فرهنگی را در نظام اسلامی، بررسی و با رعایت اختصار، به فرازهای مهم تر این رسالت الهی- انسانی اشاره می کنیم:
1- احترام به سنت های نیک جامعه:
چون جریان های فرهنگی ریشه دار، جزیی از شخصیت افراد جامعه به شمار می آیند حرمت و منزلت والایی دارند؛ به گونی ای که برخورد با یكی از این نوع جریان ها، برخورد با عقاید عمومی و شخصیت جمعی، و گاهی شخصیت ملی یك جامعه به حساب می آید لذا باید در نوع برخورد با سنت ها که بخش قابل توجهی از فرهنگ ملت ها را تشکیل می دهند کمال درایت را رعایت کرد.
«سنت» از نظر اهل لغت به معنای راه، روش، رفتار، عادت و... می باشد و در اصطلاح فقها و اهل حدیث عبارت از «قول» و «فعل» و «تقریر» پیشوایان معصوم علیهما السلام است.
از دیدگاه جامعه شناسی، سنت به آن «رسم های ریشه دار عمومی که به اقتضای کهنگی، خود از حرمت اجتماعی برخوردارند» گفته می شود. (21)
در یک نگرش کلی می توان، درباره سنت به معنای جامعه شناسی آن چنین نتیجه گیری کرد:
1- سنت جریانی است فرهنگی که جنبه تقدس دارد و جنبه ارزشی پیدا کرده است؛
2- سنت ریشه تاریخی دارد؛
3- سنت نمایانگر شخصیت جامعه است.
هر ملتی در فرهنگ عمومی خود سنت هایی دارد که برای آن ملت قابل احترام می باشد. معمولا ملت ها با این سنت ها زندگی می کنند و با آنها می میرند. ازدواج، مسافرت، تربیت فرزند، آداب اجتماعی محبت و کینه و بالاخره خانواده و جامعه شان متأثر از این سنت هاست.
سنت ها را می توان با دید اسلامی به دو نوع تقسیم کرد: «سنن حسنه» و «سنن سیئه» که هر یک از این دو به تناسب مقبولیت و منفوریت خود آثار زشت و زیبایی بر فکر و فرهنگ جامعه خواهند گذاشت.
اسلام در میان هر ملتی و مملکتی که وارد می شد، منطق استوار و سعه ی صدر خویش را در برخورد با سنت ها نشان می داد؛ یعنی هرگز با سنت های مردمی آن جامعه برخوردی یک بعدی و متعصابه نداشت، «سنن حسنه» ملت ها را که موجبات پیوستگی و شکوفایی، محبت، اندیشه، درخشش فطرت و تعالی انسانیت را فراهم می آورد امضا و تقویت می کرد و با «سنن سیئه» که ریشه در جهل و جاهلیت داشت و باعث سقوط انسان و انسانیت می شد مبارزه می نمود.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، هنگام اعزام «معاذ بن جبل» به سرزمین «یمن» به این نکته ظریف اشاره کرد و در دستور العملی به او فرمود: «و امت امر الجاهلیه ما سنه الاسلام؛ (22)
سنت های دوران جاهلیت را از میان ببر مگر آن چه را که اسلام امضا کرده است.
از دیدگاه اسلام احترام به سنت های نیک یک ملت، احترام به شخصیت آن ملت می باشد و در مقابل، نادیده انگاشتن آداب و عادات پسندیده و بی توجهی به رسم های ریشه دار و مفید و سازنده، بی اعتنایی به منزلت آن ملت قلمداد می گردد، و لذا مدیر اسلامی باید در چارچوب کار تشکیلاتی خود، رعایت این اصل اخلاقی را بنماید و به خاطر حفظ حرمت افکار ملی و عقاید عمومی، سنت های حسنه و آداب زیبای آنها را گرامی بدارد.
حضرت علی علیه السلام در دستور العمل معروف خود به مالک اشتر، به عنوان شخصیتی که باید بر مسند مدیریت و فرمانروایی سرزمین پهناور مصر تکیه بزند فرمان می دهد که:
و لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه، و اجتمعت بها الالفه، و صلحت علیها الرعیه، و لا تحدثن سنه تضر بشیء من ماضی تلک السنن فیکون الاجر لمن سنها، و الوزر علیک بما نقضت منها؛
ای مالک! سنت نیکی را که بزرگان این امت با عمل خود امضا نموده اند و موجبات الفت را در میان مردم فراهم ساخته و مردم بر محور آن به صلاح و سعادت رسیده اند مشکن، و مبادا سنت تازه ای را رواج دهی که به سنت های نیک گذشه زیان وارد کند، پس آگاه باش که پاداش عمل به سنت های نیک، برای بنیان گذارش می باشد و گناه شکست آن بر تو خواهد بود. (23)
2- تقویت باورهای دینی:
در نظام اسلامی، مدیریت فرهنگی، می کوشد تا در بستر کار و تلاش، انگیزه ها را تقویت کند و از این طریق، جامعه را برای دست یابی به گوهر گران بهای دین رهنمون سازد و آن گاه با پاسخ گویی به نیازهای مادی و معنوی، و ایجاد فضای اعتدال، انسان ها را در جهت «کمال مطلق» راهنمایی نماید.
«میل و انگیزه از دیدگاه فلسفی نوعی کشش به سوی نقطه کمال هر موجود است. میل اساسا موتور محرک در افعال ارادی حیوان و انسان است. اگر تمایل در انسان نباشد صرف آگاهی به کمال و خوبی هیچ گونه تحریک و تشویقی به سوی اقدام عملی ندارد».
«اهداف همواره بر اساس «امیال» شکل می گیرد. میل است که هدف را می سازد. تا میل به علم نباشد، تحصیل علم هدف قرار نمی گیرد». (24)
اگر مردم و مسئولان در حیطه وظایف خود انگیزه و تمایلی قوی نداشته باشند نمی توانند در انجام آن وظایف، رسالت خود را انجام بدهند.
مدیر فرهنگی هرگز نباید در ترویج و تقویت مقولات فرهنگی از روش های زور مدارانه، تهدیدآمیز و یا اجبار و اکراه استفاده کند، زیرا این گونه روش ها نه تنها هیچ اثر تربیتی ندارد بلکه آثار منفی فراوانی را بر روح و روان مخاطب می گذارد. چنان که مولای متقیان علی علیه السلام در مقابل نافرمانی کوفیان، در سخت ترین شرایط سیاسی، که حاضر نشدند به ندای دردمندانه آن حضرت پاسخ بگویند از قدرت و زور، برای حمایت از ارزش ها بهره نگرفت و فرمود: «و لیس لی ان احملکم علی ما تکرهون؛ (25) و من نمی توانم شما را به راهی که دوست ندارید اجبار کنم.»
تقویت شوق درونی و تلاش برای رشد انگیزه ها، که نیروی محرک انسان به سمت و سوی اهداف هستند از رسالت های مهم مدیریت فرهنگی است. او باید همیشه این سخن حضرت علی علیه السلام را مد نظر داشته باشد که فرمود:
ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا، فأتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا أکره عمی؛ (26)
همانا در دل های آدمیان، میل و اشتهایی وجود دارد که در شرایطی درد و موقعیت «میل و رغبت» و «اکراه و بی رغبتی» قرار می گیرد شما باید شرایط مخاطب را درک کنید و از در میل و رغبت وارد شوید تا از شما استقبال نماید، زیرا زمانی که آدمی نسبت به پذیرش امری کراهت داشته باشد چشم خود را به روی آن می بندد و از پذیرش سرباز می زند.
نکته دیگر آن که انگیزه ها و تمایلات انسان، شدت و ضعف دارند و دارای مراتب و درجات می باشند و به اصطلاح منطقی «مقول به تشکیک» هستند، بنابراین می توان آنها را از راه های مختلف و یا به وسیله ابزار گوناگون، تقویت و یا تضعیف کرد.
از منظر دیگر می توان انگیزه ها را به لحاظ محتوایی تقسیم بندی کرد:
1- انگیزه های مادی: که بر اساس این گونه تمایلات به تامین نیازهای طبیعی مانند غذا، پوشاک، مسکن، جنس مخالف و... می پردازد که در سلسله مراتب نیازها جزء نیازهای اولیه ی انسان است.
2- انگیزه های معنوی: این دسته از انگیزه ها، از ایمان و اعتقاد انسان به خدا و قیامت سرچشمه می گیرد و یکی از قدرت مندترین انگیزه ها و تمایلات بشری به شمار می آید تا آن جا که در برخی از صحنه ها، چنان قدرتی را به نمایش می گذارد که فرصت را از ماده و مادیات می گیرند و به طور کلی نیازهای مادی را تحت الشعاع خویش قرار می دهند. شهیدان در میدان جانبازی و شهادت از چنین امتیازی برخوردارند و درسطح نازل تر آنان که اموال خود را با همه نیازی که دارند به برادران ایمانی خویش تقدیم می کنند و در صف ایثارگران قرار می گیرند، همان طور که مسلمانان مدینه (انصار) اموال و لوازم زندگی خود را به «مهاجران» دادند:
(و یؤثرون علی أنفسهم و لو کان بهم خصاصه) (27)؛
و مسلمانان مهاجر را بر خودشان مقدم می دارند هر چند خودشان به شدت نیازمند باشند.
انگیزه های معنوی نیز مراتب و درجاتی دارد. علی علیه السلام در یکی از کلمات خود عبادت بندگان خدا را بر اساس انگیزه هایشان تقسیم بندی کرده است و فرمود:
گروهی خداوند را به انگیزه ی رفتن به بهشت و بهره مندی از سود نعمت های بهشتی می پرستند. این، عبادت بازرگانان است: «فتلک عباده التجار».
دسته ای دیگر خدا را از ترس عذاب جهنم پرستش می کنند این، عبادت بردگان است: «فتلک عباده العبید».
گروه سوم خداوند را از باب شکرگزاری و ادای وظیفه عبادت می کنند که عبادت آزادگان است: «فتلک عباده الأحرار» (28).
3- انگیزه های تلفیقی: این دسته از انگیزه ها، همانطور که از اسمشان پیداست- و ترکیبی از مادی و معنوی هستند. اینان که ظاهری مادی و باطنی سرشار از معنویت دارند در حقیقت در موقعیت انگیزه های الهی قرار می گیرند؛ به عنوان مثال، کسب و تجارت که معمولا برای تأمین امور معاش و اداره زندگی انجام می گیرد اگر در جهت رضایت الهی صورت پذیرد این فعالیت مادی با رضایت الهی ترکیب می شود و کاسبش عنوان «حبیب الله» پیدا می کند: «الکاسب حبیب الله».
اسلام به مسلمانان توصیه می کند تا فعالیت ها و تلاش های خود را در جهت تقرب به ذات اقدس الهی قرار دهند حتی خواب و خوراکشان هم را با چنین انگیزه ای باشد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
ولیکن لک فی کل شیء نیه صالحه حتی فی النوم و الأکل؛ (29)
باید برای تو در هر کاری نیت و انگیزه صالحی باشد، حتی در خوابیدن و خوردن.
حال این بحث مطرح است که انگیزه های انسانی را از چه طریقی و با چه ابزاری باید تقویت کرد؟ در پاسخ باید گفت: با انگیزه ها و از طریق و رشد و تحکیم باورهای دینی.
رهبر معظم انقلاب حضرت آیه الله خامنه ای فرموده اند:
«ارتقای فرهنگ و فکر و عمل دینی، سرچشمه ای نیرو زا برای همه فعالیت هاست اگر ایمان مردم مستحکم شد از آنها موجوداتی آسیب ناپذیر، خستگی ناپذیر، فعال و پرنشاط به وجود می آورد، اما وقتی ایمان ضعیف شد، همه آفت ها به دنبالش می آید». (30)
اعتقاد به این که «عالم محضر خداست و در محضر خدا نباید گناه کرد» نفس این باور موجب می شود تا انسان خداوند را در هر حال شاهد و ناظر بر اعمالش بداند و برای سبقت به سوی کمال و شکوفایی، انگیزه ای مضاعف پیدا کند.
امیر مؤمنان، علی علیه السلام در این باره می فرماید:
اتقوا معاصی الله فی الخلوات، فان الشاهد هو الحاکم؛ (31)
از معصیت و نافرمانی خدا در پنهانی بپرهیزید، زیرا همان که شاهد و ناظر است در محکمه عدل قیامت، داور و حاکم است.
اعتقاد به این که مکلفم و کار را باید بر مبنای تکلیف انجام بدهم باعث می شود تا انگیزه تقویت شود، زیرا تکلیف نوعی تعهد و التزام به قوانین شرع مقدس است.
اعتقاد به این که قیامتی وجود دارد و اعمال ما ثبت و ضبط می شود و در نهایت، نتیجه ی اعمال خویش را خواهیم دید شکوفایی را موجب می شود.
باورهای دینی قدرت و مقاومت انسان های مؤمن را به اوج خود می رساند، قرآن می فرماید:
(ان یکن منکم عشرون صابرون یغلبوا ماتین) (32)
اگر بیست نفر از شما با استقامت باشند بر دویست نفر غلبه خواهند کرد.
و نیز می فرماید:
(کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باذن الله و الله مع الصابرین) (33)
چه بسیارند گروه های کوچکی که به عنایت خداوند، بر گروه های بزرگی پیروز شدند و خداوند با صابران است.
3- پاسداری از حرمت انسان
از دیگر رسالت های مهم مدیریت فرهنگی، پاسداری از حرمت انسان است. مدیر فرهنگی باید با وسایل و روش های مختلف، منزلت و حرمت انسانی را در فرهنگ عمومی جامعه، به عنوان یک جریان فرهنگی وارد کند و با ارائه تفسیر جامع و منطقی قوی، از سرمایه گران بهای «انسانیت» پاسداری نموده و تحکیم و تقویت آن را خواستار باشد.
مدیریت فرهنگی به تبعیت از خداوند متعال و به منظور هم آوایی و هم آهنگی با نظام احسن خلقت، باید محور همه ی برنامه های فرهنگی خود را «انسان» قرار بدهد و او را به سمت و سوی رشد و شکوفایی استعدادهایش راهنمایی کند. از ابزارهای آموزشی، هنری و تبلیغی در جهت پاسداشت از حرمت اشرف مخلوقات بهره بگیرد، زیرا گام نخست در فرهنگ و برنامه ریزی های فرهنگی، شناخت انسان و رعایت حریم اوست.
در نظام فرهنگی اسلام، انسان از مقام و موقعیت بسیار بالایی برخوردار است، زیرا معارف دینی به ما این نکته را می آموزد که در منظومه آفرینش، پرگار خلقت، به اراده ی ذات اقدس احدیت، بر محور «انسان کامل» می چرخد، چنان که خداوند متعال در حدیث شریف قدسی فرمود: «لولاک لما خلقت الافلاک» (34)؛
ای پیامبر! اگر تو نبودی، بر اندام جهان، لباس خلقت نمی پوشاندم.
انسان، حامل «روح الله» است و مسجود «ملائکه الله»، و ظرف وجودش منبع «اسماءالله».
خداوند از میان همه موجودات عالم، انسان را برگزید و به سبب ویژگی هایی که دارد مسند «خلیفه اللهی» را به او عنایت فرمود و هم چنین مدال پر افتخار «کرمنا» را به او هدیه داد.
در منطق اسلام احترام به انسان احترام به خداست و هر کس به هر شیوه و یا وسیله ای، حیثیت و منزلت انسانی انسان را بشکند گناهی بس عظیم مرتکب شده است، غیبت از او به منزله خوردن گوشت بدن اوست (35) و کشتن یک انسان بی گناه، مثل این است که همه مردم را کشته باشند. (36)
پاسداری از حرمت انسان، به انسان مسلمان اختصاص ندارد بلکه هر فردی که در جامعه ی اسلامی، معیارها و ملاک های قانونی را پذیرفته و به عنوان شهروندی از شهروندان زندگی می کند باید حریم انسانیت او محفوظ باشد. هیچ کس حق شکستن شخصیت و نادیده انگاشتن حقوق انسانی غیر مسلمان را ندارد.
روزی که مالک اشتر، بعنوان نماینده حکومت اسلامی علوی عازم سرزمین مصر می شد، حضرت علی علیه السلام برای او دستور العملی نوشت و در فرازی از آن دستور داد:
و اشعر قلبک الرحمه للرعیه، و المحبه لهم، و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم، فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق؛ (37).
ای مالک! رحمت و محبت و لطف را نسبت به مردم در عمق جانت زنده بدار، و اینک که بر مسند قدرت می نشینی، درنده ای خار تبار برای مردم مباش، که خوردن آنها را غنیمت بشمارد، زیرا مردمی که باید مدیر آنها باشی دو صنف هستند: یا برادر دینی تو می باشند و مسلمانند و یا چون انسانند.
در دوران حکومت علوی، روزی حضرت علی علیه السلام از کوچه ای عبور می کرد پیر مردی را مشاهده کرد که دست گدایی به سوی رهگذران دراز نموده و تقاضای کمک از مردم دارد. امام علیه السلام در حالی که به شدت ناراحت بود فرمود:
ما هذا؟ قالوا: یا امیرالمؤمنین! نصرانی. فقال: استعملتموه حتی اذا کبر و عجز منعتموه، انفقوا علیه من بیت المال؛ (38)
این مرد کیست و چرا گدایی می کند؟ گفتند او نصرانی است! آن حضرت بر آشفت و فرمود: تا زمانی که قدرت کار کردن داشت از او استفاده کردید، ولی اینک که قدرت انجام کاری را ندارد باید گدایی کند؟! از بیت المال، این پیرمرد را تامین کنید.
از این گونه نمونه ها که نقل کردیم در دوران حکومت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام فراوان داشته ایم و همه اینها، دلالت دارد که در حاکمیت دینی، حرمت انسان ها باید محفوظ بماند و مدیریت فرهنگی در درون حاکمیت باید با کمک سایر مدیران در عرصه های مختلف از حریم انسانیت دفاع کند. پرچمداران چنین اعتقادی، مدیر فرهنگی است، او باید جریان سازی کند و با به صحنه آوردن افراد مؤثر، جلو هر گونه فکر بی حرمتی به حریم انسانیت را بگیرد.
4- حمایت از عدالت:
یکی از ارزش های همیشگی انسان در زندگی عدالت بوده است. انسان فطرتا عدالت خواه آفریده شده است. او عدالت را همانند صداقت دوست می دارد و تا آن جا که تاریخ گواهی می دهد، چه در دوره ی «حجر» و چه در دوره «قمر» به دنبال تحقق عدالت بوده است.
انبیاء و اولیای خدا، رسالت الهی خویش را از طریق ایجاد عدالت همه جانبه دنبال کرده اند، زیرا فلسفه ی ارسال رسل، و انزال کتب، چیزی جز استقرار عدالت نیست قرآن کریم در این باره می فرماید:
(لقد أرسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط...)؛ (39)
ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و به آنان کتاب و میزان (مقیاس شناخت حق از باطل) عنایت کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.
شهید مطهری (ره) معیار و مقیاس سلامت جامعه را عدالت می داند و می گوید:
بیشترین آیات مربوط به عدل، درباره عدل جمعی و گروهی است، اعم از خانوادگی، سیاسی، قضایی، اجتماعی و... در قرآن، از توحید گرفته تا معاد، از نبوت گرفته تا امامت و زعامت و از آرمان های فردی گرفته تا هدف های اجتماعی، همه بر محور عدل استوار شده است. عدل قرآن همدوش توحید، رکن معاد، هدف تشریع نبوت، فلسفه زعامت و امامت، معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.» (40)
مدیر فرهنگی در نظام اسلامی، نه تنها باید عادل باشد، بلکه باید عدالت خواه هم باشد، زیرا او با فعالیت های فرهنگی خود، سلامت فردی و اجتماعی را تعقیب می کند و این سلامت در سایه «عدالت» قابل تحقق است.
جان مایه فرهنگ، روح برنامه ها و جوهر دستور العمل های فرهنگی نباید چیزی جز عدالت باشد. به تعبیر حضرت علی علیه السلام: «العدل حیاه الاحکام؛ (41) عدالت جان احکام است».
متولیان امر فرهنگ، باید به حمایت از عدالت، برخیزند و به گونه ای عدالت را در بخش های مختلف یاری برسانند و کسانی که به عملکردهای عادلانه رغبت ندارند، فرصتی، برای انحراف از مرز عدالت پیدا نمی کنند.
5- گسترش و تحکیم آزادی:
از واژه های بسیار زیبا و پر جاذبه که در طول تاریخ، ذهن و ضمیر بشر را به خود متوجه ساخته است و در دستیابی به مفهوم و محتوای آن رنج های فراوانی را متحمل گشته، واژه «آزادی» است. منتسکیو می گوید:
هیچ کلمه ای به اندازه کلمه ی آزادی اذهان را متوجه نساخته و به هیچ کلمه ای معانی مختلف مانند آزادی داده نشده است. (42)
از نگاه اسلام، خداوند بشر را آزاد آفریده و او باید در طریق توحید و تکیه بر قدرت لایزال الهی، خود را از هر گونه بندگی برهاند و در پرتو بندگی خداوند آزاد زندگی کند، چنان که حضرت علی علیه السلام در ضمن نامه ای به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود:
لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا؛ (43)
بنده ی غیر خدا مباش چرا که خداوند تو را آزاد آفریده است.
کسانی که منزلت انسانی خود را شناخته باشند هرگز تن به پستی و ذلت نخواهند داد، زیرا آزادی و اسارت هر فرد و ملتی به دست خود آنها رقم می خورد.
«عبدالله بن سنان» می گوید: از حضرت امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: جد بزرگوارم حضرت علی علیه السلام به طور مکرر این جمله را بر زبانش جاری می کرد:
الناس کلهم احرار، الا من اقر علی نفسه بالعبودیه؛ (44)
همگی آزاد آفریده شده اند مگر آنان که به اختیار طوق بندگی را بر گردن خود افکنده باشند.
قانون اساسی جمهوری اساسی جمهوری اسلامی ایران که خبرگان ملت آن را بر مبنای کتاب و سنت، تدوین کرده اند در اصل نهم، آزادی را حق طبیعی انسان معرفی می کند که هیچ مقامی حق ندارد آن را از دیگران سلب نماید:
در جمهوری اسلامی ایران، آزادی و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه دولت و آحاد ملت است. هیچ فرد یا گروه، یا مقامی حق ندارد به نام استفاده از آزادی به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند و هیچ مقامی حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، آزادی های مشروع را هر چند با وضع قوانین و مقررات، سلب کند.
از رسالت های دیگر مدیریت فرهنگی گسترش و تحکیم آزادی، و پاسداری از این گوهر گران بهای انسانی است، زیرا فرهنگ که رسالت شکوفایی استعدادها و بالندگی توانایی های انسان را بر عهده دارد باید این رسالت عظیم را در محیط آزاد تحقق بخشد.
هر گاه محیط جامعه، خفقان آور و فضا برای تنفس فکری مسموم و زنجیر زور و اکراه بر دست و پای تلاش گران صحنه های فکری باشد، هیچ رشد و ابتکاری را شاهد نخواهیم بود.
مدیر فرهنگی، در پاسداری از آزادی های مشروع و قانونی، رسالت انبیا را بر عهده دارد. همان طور که پیامبران بر انگیخته شدند تا زنجیرهای اسارت درونی و بیرونی را از تن و جان انسان باز کنند، مدیران فرهنگی نیز باید در پاسداری از آزادی به شکستن غل ها و زنجیرهایی بپردازند که از رشد و تعالی انسان ها جلوگیری می کنند:
(و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التی کانت علیهم...)؛ (45)
پیامبر، بارهای سنگین و زنجیرهای اوهام و خرافات که بر دوش جانشان بود بر می دارد.
مدیریت فرهنگی باید در پاسداشت آزادی، همان سخن سرباز تربیت شده اسلام «زهره بن عبدالله ثقفی» را سرلوحه ی فعالیت های فرهنگی خود قرار بدهد که در جنگ قادسیه به فرمانده متکبر ارتش ایران در پاسخ به سئوال او که برای چه منظوری به این سرزمین لشکر کشی کرده اید؟ گفت:
اخراج العباد من عباده العباد لی عباده الله...؛
ما به این سرزمین آمده ایم تا بندگان خدا را از بندگی انسانهایی همانند خودشان آزاد سازیم.

ثبت نام دوره های مدیریت

برچسب ها : انتشار دهنده:
۷ روز هفته ۲۴ ساعته پاسخگوی شما هستیم.